شعلهور ماجرای مرد مفلوکی است که سر به سوی آسمان دارد، اما پایش به زمین میخ شده و سرنوشت و عقوبتش زیر آبها رقم میخورد و فیلم در الگوی بصریاش هم این سه سطح را بهخوبی منتقل میکند. شعلهور گزارش تکاندهندهای از نابودیِ شوق پرواز در جهنمیترین و هرزترین زمینِ این جغرافیاست، در روزگاری که دست و پاگیری روزمرگی میتواند هر شکلی از بالا پریدن را به زمین گرم بکوبد. لوکیشن سیستان و بلوچستان با آن حس آخرالزمانی و آدمها و فضاهای کابوسوارش فارغ از اینکه جلوه و جذبهی دلپذیری به سینمای پر از تکرار و بیتنوع و تنبل امروز میدهد، نقش و کارکرد اساسی در فرم و ساختار اثر ایفا میکند. شعلهور با این استتیک و استراتژی در متن و اجرا یکی از مثالهای سینمای آلترناتیو در مفهوم دقیق و درست کلمه است و بهرغم ظاهرِ تکافتاده و انتزاعیاش میتواند الگویی برای عنوانِ محبوب و مبهم «فیلم اجتماعی» هم باشد، بهشرطی که دیدگاه اجتماعی را فقط به نگاه ژورنالیستی مرسوم به اتفاقها تقلیل ندهیم. شعلهور همزادِ مریضِ فیلمهای پُر از شعارهای سطحی مثل “عصبانی نیستم” است؛ فرید انگار در دانشگاهِ زندگی ستارهدار شده و حالا او هم دارد واگویههای ذهن بیمارش را بیپردهپوشی و سانسور در معرض قضاوت بیننده میگذارد. کلنجارهای ذهنی فرید ساوند افکت سقوط اوست و بیش از آنکه بخواهد شرایط و موقعیتها را توصیف کند، اعماق تاریکِ درون مرد را بیرون میریزد. این ذهنِ پریشان و گمشده در هزارتوی روزمرگی در ساختمان فیلم به شکل سازهای کج و معوج و بیریخت و بیقاعده وسط بیابانهای سیستان و بلوچستان سر برآورده و در این سفرِ ذهنی / عینی به مسکن و محل استقرار شخصیت اصلی تبدیل میشود. این تاکید فیلمساز باعث شده تا آن سازه ی عجیب برخلاف جریان رایج و سادهگیر تولید با هزینه بالا برای فیلم ساخته شود و دست آخر در آتش شرارتِ ذهن فرید بسوزد. قاب به یادماندنی این سازه در میان شعلهها تصویر تیپیک و ماندگار شعلهور و فشردهی فیلم و کانون تراکم معنا در تحلیل و تفسیر آن است.
نویسنده: نیما حسنینسب
پسندها...