توو دلت نگی آخی که خیلی بدم میاد/ نگاهی به «عرق سرد» و ذره‌بینی بر روایت زنانه در ایران همزمان با هفته جهانی خشونت علیه زن

مارال دوستی

 

توو دلت نگی اخی که خیلی بدم میاد

فیلم « آب و آتش» فریدون جیرانی، فیلمی بود با قهرمان‌های متغیر که کارگردان تحت هیچ شرایطی مجذوب هیچ کدامشان نبود. فیلم در ابتدا از یک نویسنده روشنفکر رونمایی می‌کرد، صدا و سایه زنش را نشان می‌داد که با او مشغول دعواست. بعد سراغ شخصیت بعدی می‌رفت که زنی بی‌پناه و بدکاره اما بی‌اندازه معصوم و شاعر بود و در آخر نوبت معرفی قهرمان سوم شوهر سابق زن شاعره بود. آن‌چه فیلم را ذهن‌ها نگاه می‌داشت خلق لحظه‌هایی بود که مسئولیت داشتند آن چیزی را به مخاطب منتقل کنند که در سینمای ما عرف نیست یا به عبارتی با حفظ قوانین و رعایت شئونات نشان دادنش سخت است. «آب و آتش» هوشمندانه شکاف بین دیالوگ و ریتم را از بین برده بود و با حفظ فاصله ضروری مخاطب را تا سر حد تفهیم می‌برد. آن‌چه که عرق سرد را فیلم متشخصی می‌کند از جنس همین هوشمندی است.


کاپیتان تیم ملی فوتبال زنان برای سفر به فینال مسابقات در فرودگاه متوجه می‌شود که شوهرش ممنوع‌الخروجش کرده است. همه به او پیشنهاد می‌کنند تا رضایت شوهرش را به دست آورد. تا این‌جای فیلم ما به عنوان مخاطب فهمیده‌ایم، او یک سال است که با همسرش زندگی نمی‌کند پس تقریبا توصیه همه تحت عنوان جلب رضایت برای ما معنا پیدا می‌کند. در قالب‌های رایج سینما همین که یکی از زوجین با حوله از مقابل دوربین رد شود. اتفاق خصوصی رابطه از تصویر به مفهوم ترجمه شده و انتقال پیدا می‌کند. در بسیاری از همین کلیشه‌ها زن را در حین بستن شال دیده‌ایم. البته که نمونه‌های خلاقی هم داشته‌ایم سکانس میانی فیلم «کاغد بی‌خط» که مخاطب حرفهای زن و شوهری را از در نیمه باز و تختی که پیداست می‌شنید یا در سکانی‌های مختلف «رگ خواب». اما در عرق سرد این‌بار با ما مردی طرف هستیم که دلش برای زنش تنگ شده. این دل تنگی در او ریشه دیگری دارد به نام شهوت و همین شهوت در او با نام دیگری خودش را معرفی می‌کند به نام «قانون». او شهوت دارد چرا که یک‌سال است از طرف همسرش پذیرفته نشده. جنس ناکامی‌های مردانه را فقط مردان می‌شناسند، ناکامی‌ها بهترین انگیزه برای جاه طلبی، زورگویی و حتی گاهی عشق هستند. در «عرق سرد» ما با مرد عاشقی روبه رو نیستیم. ما با مردی که صبر کرده و تمام ناکامی‌هایش را جمع کرده است طرف می‌شویم

 

 

از دست دادن یک رابطه حال جدیدی است. نکته مهم‌تر این‌که تجربه آدم‌ها در زندگی کردن این شرایط با هم متفاوت است.
وقتی رابطه‌ای قطع می‌شود، اول از همه عاداتتان سراغش را از شما می‌گیرند. عاداتی ساده که بیشتر به وقت گذراندنتان مربوط می‌شود. از شب‌بخیر بگیرید تا دعواهای کوچک روزمره. مهم نیست چه اتفاقی افتاده،چه جنسیتی دارید و حتی کدامتان پیش‌قدم شده‌اید حتی پذیرش این امر هم خودش چند روزی درگیرتان می‌کند. عادات بلدند کاری کنند، پر نکردن جای خالی‌شان برای شما برخورنده باشد.
بعد از عادات خاطرات کنار شما می‌نشینند و ذهنتان را مثل آلبوم خانوادگی ورق می‌زنند و راستش این خاطرات هستند که احساس‌های مختلف مثل دلتنگی، ترحم یا ترحم طلبی را به شما پیشنهاد می‌دهند.
ذهن خسته ورق خورده‌تان خودش را بازنشسته می‌کند و روزی می‌افتد دست هیجانات شما. اصرار به تماس گرفتن، مسیج زدن، با خبر بودن همه از اخراج کردن منطق است. این وظیفه را هیجانات شما برعهده می‌گیرند. هیجانات عاطفی حوصله منطق رک و راست را ندارند در نتیجه پرونده‌‌اش را می‌دهند زیر بغلش و اخراج. بعد از این مرحله غرور شما، از شما شکایت می‌کند.به او ربطی ندارد چه اندازه خاطره دارید یا چقدر تلاش کرده‌اید او مانند یک سرهنگ نظامی، از بی‌نظمی ذهنی شما خسته می‌شود و حالا نوبت شما می‌شود که این روند را با یک تصمیم اشتباه شبیه نمایشگاهی به دیگران عرضه کنید. مرد داستان ما هم تصمیمات اشتاهش را شبیه نمایشگاهی برای مخاطب عرضه می‌کند
ماجرا از این‌جا شکل می‌گیرد که ما با زن و مردی طرف هستیم که رابطه ترد شده‌شان باعث دردسر شده است. اما مرد ماجرا دیگر از سر علاقه نیست که دردسر ایجاد می‌کند. عادات و خاطراتش کار خودشان را کرده‌اند و نوبت به هیجانات رسیده. او فقط می‌خواهد برنده باشد. به هر قیمتی که می‌تواند. البته که برای برنده شدن قدرت‌ کافی دارد، موقعیت اجتماعی، پول و از همه مهم‌تر مرد بودن در جامعه کنونی.
امیر جدیدی جادوگرانه از پس نقشی برآمده که شاید سخت نباشد اما حساس است. او از تمامیت صورت و صدایش استفاده کرده تا نقش مرد مورد نظر کارگردان را بازی کند. همان مردی که در جامعه مردسالار کم نمی‌بینیم. خود رای، خوددوست‌دار و مالکیت‌طلب. اما نقش‌آفرین روبه‌روی امیر جدیدی «باران کوثری» نیز یک بازیگر تمام عیار است. او در خلق زنی که ذاتا فرمانبردار نیست کم نمی‌گذارد. باید فیلم را ببینید تا نمره کاملی به صحنه مسواک زدن او بدهید. باران کوثری از آن دست بازیگرانی است که لحن و صدای خاصش همیشه به کمکش می‌آیند. او در این فیلم ذره‌ای ترحم‌طلبی ندارد، قاطع است و فقط حقش را می‌خواهد، حالا بابت این حق باید برای سیستم مردسالاری هزینه کند و از آن مهم‌تر باید خودش را هزینه کند. ضلع دیگر این مثلث سحر دولت‌شاهی است. زن‌هایی که در پس حکم‌هایشان، روسری سفت می‌کنند و سخت‌گیر می‌شوند. اصلا هم معلوم نیست بعد از گرفتن سمت تا این اندازه دور از اجتماع می‌شوند یا تا همین‌قدر دور از احتماع هستند که انتخاب می‌شوند. سحردولت‌شاهی نقش سیاهش را همان اندازه بدون تلاش برای این‌که لحظه‌ای تلاش کند تا مخاطب دوستش داشته باشد، بازی می‌کند.


«عرق سرد» فیلم مطلوبی است. هر چند به دلیل مستند بودن روایت بی‌شک از کنار برخی مسائل می‌گذرد اما سهیل بیرقی کارگردانی است که دوربین را خوب می‌شناسد. اگر فیلم را ندیده‌اید هنوز وقت دارید تا وقت ارزشمندتان را برای تماشای یک فیلم ارزشمند بگذارید.

پسندها...
بدون نظر!

نظر خود را به اشتراک بگزارید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

سه + 12 =